من صادق صیاد خیلی مدیون رضا نظری هستم
گاهی اشتباهات آدمها فقط به خودشون آسیب نمیزنه؛ بلکه به احساسات و اعتماد مردم هم لطمه میزنه. این نوشته، روایتی تلخه از یکی از بزرگترین اشتباهات زندگیم.
زمانی که بیکار بودم و از نظر مالی در بدترین شرایط زندگی میکردم، رضا نظری دستم رو گرفت. منو وارد گروه هنریاش کرد. نه به عنوان بازیگر یا نوازنده؛ بلکه به عنوان یک نیروی خدماتی ساده.
من با عشق برای گروه رضا صندلی جابهجا میکردم، آب میآوردم، سالن رو تمیز میکردم. و او هم بدون منت، حقوق ماهانهای برایم در نظر گرفت. با همین نان حلال مدتی گذشت.
اما وقتی رضا نظری بیمار شد و دیگر روی صحنه نرفت، من در موقعیتی قرار گرفتم که آزمون بزرگی بود. متأسفانه، در این آزمون رفوزه شدم.
یک روز وسوسه شدم شماره حسابی برای کمک به درمان رضا منتشر کنم. اولش با مرتضی، برادر رضا، مشورت کردم. مخالفت کرد. ولی بعد که خرج درمان سنگین شد، رضایت داد. اما اشتباه اصلی از اینجا شروع شد.
مردم کمک کردند. بیش از چیزی که انتظارش رو داشتم. حدود ۹۷۰ میلیون تومان پول جمع شد. اما من به برادر رضا گفتم فقط ۱۳۰ میلیون جمع شده. باقی پول را برای خودم نگه داشتم. اشتباه کردم. خیلی هم بزرگ.
زندگیام آن روزها پر از گرفتاری بود. از مهریه گرفته تا اجاره خانه، فشارها زیاد بود. ولی هیچچیزی این خیانت را توجیه نمیکند.
امروز فقط یک جمله میخواهم بگویم: من از اعتماد مردم سوءاستفاده کردم. از محبت رضا نظری، از سادگی مرتضی، از عشق مردم شمال به هنرمندشان. و بابت این خیانت، تا همیشه شرمندهام.
نظرات
ارسال یک نظر